چند شب پیش فیلم "تسلیم ناپذیر"(INVICTUS) را دیدیم. این فیلم داستان نلسون ماندلا و تیم ملی راگبی آفریقایجنوبی است؛ تیمی که یادگار دوران آپارتاید است و همه نشانههای آپارتاید را به همراه خود دارد. برای همین سیاهپوستان آفریقایجنوبی از این تیم متنفرند. ولی ماندلا این تیم را حفظ میکند و با حمایت از آن، موجب میشود همین تیم منفور، تبدیل به وسیله نزدیکی و دوستی سیاهها و سفیدها شود. با اینکه کارگردان فیلم، کلینت ایستوود بود و بازیگرانش مورگان فریمن و مت دیمون، ولی زیاد خوشساخت و جذاب از آب درنیامده بود.
اما این فیلم نکتهای را برای من یادآور شد:
رابطه معکوسی بین قدرت و ترس حاکم است و رابطه مستقیمی بین ترس و ظلم. ماندلا از تیمی حمایت کرد که از دوران دشمن باقی مانده بود و حتی هنوز آرم نظام آپازتاید هم روی پیراهنشان بود. او در مقابل همه تنفر و حس انتقام موافقان و طرفدارانش، بتنهایی ایستاد و به همه آنها یاد داد که ترس فرزند ضعف است. ماندلا در برابر چشمهای حیرتزده گروه محافظانش، محافظینی از سفیدپوستها استخدام کرد. یعنی از میان کسانی که تا چند ماه پیش از ریاستجمهوری ماندلا، به مرگ او راضی بودند. این چشمه شجاعت از کوه قدرت میجوشد. کوه قدرتی که فقط روی محبت و همزیستی استوار است.
از این نوع قدرتها نمونههای زیادی را میتوان در دفتر تاریخ یافت. اگر پیامبر اسلام(ص) روز فتح مکه را یومالملحمه میکرد شاید کسی بر او خرده نمیگرفت؛ خصوصا در آن موقعیت فرهنگی و تاریخی. اما او روز فتح مکه را یومالمرحمه کرد تا همه بدانند که یومالملحمه برای ترسوهاست. برای کسانی است که ذلیلانه از ضعف خود رنج میکشند و بزدلانه میخواهند با شمشیر ظلم، قدرت ضعیفشان را در دستهای ناتوانشان نگه دارند.